سوداگر انه

سودای یک سوداگر

سوداگر انه

سودای یک سوداگر

کویر تنهایی

کویر تنهایی

کوله بار خستگی هایم را به باد حسرت سپرده ام و دست خالی در کویر خاطره

قدم می زنم تا شاید چشمانم بیابان تشنه ی روحم را سیراب کند و مرحمی

بر لب های خشکیده ام شود .شاه کلید کهنه ی صندوقچه ی قلبم را از بین انبوهی از

کلید های زنگ زده پیدا می کنم و صندوقچه را می گشایم . دفتر خاطرات غبار گرفته

را بر می دارم و به مرور اوراق آن می پردازم .دفتری که هر ورقش تداعی

ناملایمات روزگار است . دوباره سراغ پنجره می روم و کویر را به نظاره می نشینم .

کویری که با هیچ رودی سیراب نمی شود کویر تنهایی من .

 

 

((....))

حس مبهمی است زندگی کردن همچون قدم های لرزان و سست محکوم به

اعدامی نا امید که لحظه لحظه به مرگ محتوم خود نزدیک می شود .و رؤیایی بیش

نیست قدم زدن در جوارگل اقاقیا در زمانی که قلبها هم از سنگ شده اند .تو فریاد

می زنی و آنها بی خیال از کنارت می گذرند بی آنکه دستت را بگیرند و تو در این

ویرانه ی عشق در حسرت نگاه محبت آمیزی می سوزی.

 

 

کلام آخر

خدایا مهر بانا خسته ام من

                به عشق تو همه دل بسته ام من

خداوندا دلم را با نگاهت

                 از این پستی دنیا رهانیده ام من

 

 

نظرات 9 + ارسال نظر
سوداگر یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 19:59

سلام ...

انتخاب های قشنگی داشتی ...

ممنون بابت آپ دیت قشنگی که انجام دادی ...

ببخشید که من یه کم سیخ زدم بهش و ویرایش کردم ...

موفق و شاد باشی ...

یا علی

سوداگر یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 19:59

پس ای پروردگاربی همتا به لطف وکرم خویش مراازمرداب رهایی ده وتوانی ده خویشتن را
از هرچه بدی است پاک کنم.
خدایا به من فرصتی ده تاعاشق بودن راتجربه کنم.

سوداگر یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 20:00

شاید شبی بازگردم
تنها برای سکوت گنگ قناری ها
شاید لحظه ای دوباره بازگردم
تنها برای آن لحظه که جان دادی
من تمام سوی دلها را می گشایم در این زندان تنگ
من سکوت را با سنگی خورد خواهم کرد
تنها برای آن لحظه که سخن نگفتی
من شرابی خواهم آورد با رنگ صدا
که سکوت را در خود حل کند

سوداگر مرگ یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 23:53

سلام...

قشنگ بود...

امید بهترین چیزهاو انتظاربدترین چیزها را داشته باش،زندگی یک بازی است وما هیچ کدام تمرین نداریم

یا هو

سوداگر مرگ یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 23:55

سلام ...

زیبا بود.....

خسته نباشی...

یا هو

رامین دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:09 http://cheraraft.blogsky.com

سلام خدمت کلیه گروه سودا گرانه.ممنون بابت لطفتون نسبت به وبلاگم.وبلاگ شما هم خیلی زیباست از متنهای زیبایی استفاده کردین.موفق باشین.اگه دوست داشتین بازم به کلبه این حقیر سر بزنین

یک بغل احساس دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 21:31 http://sorahi.irxblog.com

سلام
خیلی قشنگ بود
کم پیدایی
دو بار آپ کردم
نمی خوای سر بزنی؟
منتظرت هستم
شاد باشی

دو عاشق سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 16:01 http://www.life-means-we.blogfa.com

سلام عزیزان

خیلی بی معرفتین مارو فراموش کردین؟

حتما باید بیام بگم تا بیاین سراغم؟

به هر حال چند روزیه آپ کردم یه سری بزنین

بای

آتنا چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 13:42 http://www.partenon.blogsky.com

دوست خوبم سلام:
یک نفر آمد صدایم کرد و رفت
با صدایش آشنایم کرد و رفت
پشت پرچین شقایق که رسید
ناگهان تنها رهایم کرد و رفت
سبز باشی و پایدار
به روزم منتظر قدمهای سبزت هستم....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد