سوداگر انه

سودای یک سوداگر

سوداگر انه

سودای یک سوداگر

سه شنبه ها

 

عزیزم یادت میاد سه شنبه ها

پا به پای هم میرفتیم تا  کجا

 

کوچه های خلوت رو یادت میاد

اون همه صداقت رو یادت میاد

 

عزیزم یادت میاد که گریه هات

چه جوری آتیش به جون من میزد

 

نمیشد بهت بگم دوست دارم

تا میخواستم زبونم بند میومد

 

کوچه های خلوت رو قدم زدن

توی هفته های تلخ و بی صدا

 

حالا روزا همشون سه شنبه اند

لعنت خدا به این سه شنبه ها

 

توی هفته ها ی بی نام و نشون

روز دیوونگی ها سه شنبه بود

 

با خودم میگفتم ای کاش ای کاش

 همه  روزای خدا سه شنبه بود

 

کوچه های خلوت رو قدم زدن

توی هفته های تلخ و بی صدا

 

حالا روزا همشون سه شنبه اند

لعنت خدا به این سه شنبه ها

نظرات 12 + ارسال نظر
سوداگر شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 22:51

سلام ...

ممنون ازت که دوباره اینجا رو آپ دیت کردی ...

راستش نمی دونم باید چیکار کنم برای این وبلاگ ولی یه

خورده کارهام زیاد شده و نمیشخ مثل قبل باشم ..

سوداگر شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 22:56

ولی خوب یه چیزی و اون این که همینجا یه تاریخ هایی رو

میگم هر کسی می تونه توی این تاریخا آپ دیت کنه از اعضا

کامنت بزاره تا بهش خبر بدم بعدا ...

تاریخ ها اینا هستن :

۱۲ مهر

۱۵ مهر

۲۰مهر ( شب قدر )‌

۲۲مهر ( شب شهادت امام علی و شب قدر )‌ ترجیحا اگه

بزارین این روز رو خودم آپ کنم ...

۲۴ مهر ( شب قدر )


۲۸ مهر

آخرین آپ دیت ماه رو خیلی دوست دارم (( خاله سارا )) قبول

کنه ...

سوداگر شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 23:02

با اجازتون من بین اعضا و این تاریخا به صورت پیشنهاد میگم که

چه روزی رو چه کسی انتخاب کنه :

۱۲ مهر >> یه نفر داوطلب بشه

۱۵ مهر >> خاله سارا

۲۰ مهر >>‌ دختر مشرقی یا افسونگر

۲۲مهر >> گفتم خودم ولی اگه قبول کنین یه کاره دیگه هم

میشه انجام بدیم و این که این روز رو به خاطر امام علی (ع)

واقعا گروهی آپ دیت کنیم ... شما متن ها رو به من بدین و

من همه رو با هم می نویسم ...

۲۴ مهر >> سودای عاشق یا یه نفر دیگه

۲۸ مهر >> خیلی دوست دارم خاله سارا باشه ... یا این که

یاسی بتونه آپ کنه ...

سوداگر شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 23:03

زندگی زد،آدم رقصید، آدم رقصید،زندگی عرق کرد.زندگی عرق کرد،آدم چایید.
آدم چایید،زندگی تب کرد.زندگی تب کرد،آدم لرزید.آدم لرزید،زندگی ترک برداشت.
زندگی ترک برداشت،هیچ کس درد آدم را نفهمید...

گروه سوداگرانه شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 23:04

نهایی احساس مثبتی است،احساس وجود خود و احساسس این که چنان با خودی که نیازی به دیگر کس نداری،بی
کسی بیماری دل است،و تنهایی التیام بخش آن.

گروه سوداگرانه شنبه 8 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 23:05

نهایی = تنهایی

دختر مشرقی یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 23:45

سلام ترانه زیبایی بود .لذت بردم.التماس دعا

دختر مشرقی یکشنبه 9 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 23:46

سلام داداشی باشه من۲۰ اگه کسی انتخاب کرد ممنون میشم خبر کنی .اصلا هر چی خودت صلاح می دونی .نماز روزه قبول .التماس دعا

سوداگر مرگ دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 15:33

سلام ...

۱۲ مهر از من ...

یک بغل احساس سه‌شنبه 11 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 22:31 http://sorahi.irxblog.com

سلام
زیبا بود
شاد باشی
منم آپ کردم

/آتنا چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 13:33 http://www.partenon.blogsky.com

دوست خوبم سلام:
کاش هیچ کس تنها نبود
کاش دیدنت رویا نبود
گفته بودی می مانم...
اما رفتی ...... و گفتی:
اینجا جا نبود
من دعا کردم برای بازگشت دستهای تو
ولی گویا بالی نبود!
یک نفر امد صدایم کرد و رفت
با صدایش اشنایم کرد و رفت
پشت پرچین شقایق که رسید
ناگهان تنها رهایم کرد و رفت ....!
سبز باشی و پایدار
به روزم و منتظر قدمهای سبزت...

ف.د سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1388 ساعت 16:10

اگه یه دستی بکشی رو این وبلاگ بعد از ۳ سال فکر نمی کنم بد باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد