(( این سفر همره تاریخ به جا می ماند ))
نتوان گفت که این قافله وا می ماند
خسته و خفته از این خیل جدا می ماند
این رهی نیست که از خاطره اش یاد کنی
این سفر همره تاریخ به جا می ماند
دانه و دام در این راه فراوان اما
مرغ دل سیر ز هر دام رها می ماند
می رسیم آخر و افسانه ی وا ماندن ما
همچو داغی به دل حادثه ها می ماند
بی صداتر ز سکوتیم ولی گاه خروش
نعره ی ماست که در گوش شما می ماند
بروید ای دل تان نیمه که در شیوه ی ما
مرد با هر چه ستم هر چه بلا می ماند
پ . ن : امروز ۱۸ تیر ٬ درست ۷ سال از حادثه کوی دانشگاه می گذره ... بهتری که یادی از جوونایی که تو ۱۸ تیر ۷۸ جون خودشون رو از دست دادند بکنیم ... بعد نیست به این وبلاگ سر بزنید ~~~> شهید کوی دانشگاه
salam
are
hadese gham angiz va dard naki bood, akharesham maloom nashod ke ki boodo va chi bood!!!!!!
....
babye
روز ۱۸ تیر . الوعده وفاا . اون خاک رس رو بی خیال . می خونم بر می گردم
(چشمک)
سلام خاله جونم....
بازم مثل همیشه بیست بیست بود.....
منتظر پست بعدیتم مرسی که بهم خبر دادی.....
فدای تو منتظرتم.بوسسسسسسسسسسسس.بای.
چشمهایم را برای
برای بهتر دیدن به رسم قربانی
برایت هدیه فرستادم
افسوس
که آنها را لب طاقچه عادت
از یاد بردی
پس لااقل عصای سفید را فراموش نکن
در این غم ، چون شمع ماتم
عجب که از گریه آبم نبرده باز
چها چها چها که می بینم و باور ندارم
چه آرزوها که داشتم من و دیگر ندارم
------------------
سلام ...
خیلی زیبا بود ...
خوشحالم که این روز رو یادآوری کردی ...
برای شادی روح اون عزیزان دعا می کنیم همه با هم ...
موفق و شاد باشی...
یا علی
سلام
ممنون از این که بهم سر زدی بازم منتظر حضورت هستم
چندی پیش باران باریده بود ، دستهایم خالی بود، چشمهایم تو را باریدند تا شاید بوی تو را بر دستانم جاری سازند. آن شب که باران بارید تمام مردم شهر فهمیدند که من تو را دوست دارم من تو را باریده بودم.........
خدانگهدار
سلام
وب قشنگی داری به منم سر بزن
بای
بادشان گرامی....اینجا تنها چیزی که اهمیت نداره جون آدمهاست که روز به روز هم ارزونتر میشه.....متاسفانه....
سلام خوب هستین
ممنون که بهم سر زدین و ......
این سفر همره تاریخ به جا می ماند
حیف و صد حیف که این قافله را همره نیست
آخر از دور فقط ساز و نوا می آید
تو چه خواهی از این خیل بلا دیده بگو
آخر این خلق فقط ساز و نوا می خواهد....
پس قبول کن که کسی به فکر رفتگان نیست و نمیشه زیاد هم دلگیر شد رسم روزگار همینه.خوشحال میشم بازم بهم سر بزنی
موفق باشی و دوست
سلام خاله جان
تسلیت می گم خیلی متاثر شدم متاسفم که کاری نمی شه کرد.
سلام
ممنون که سر زدین و خبر کردین
مطلبتون قشنگ بود
ما هم اپیم
یا حق
سلام
ما یادمون رفت تسلیت بگیم
و از این لحاظ گفتیم خوبه چون یادی از
این عزیزان کرده بودین
یا حق
دوست خوبم سلام:
در سراشیبی و پیچ و خم سرنوشت نمی دانم
نمی دانم به کجا رهسپارم و به کدام امید گام بر میدارم
همینقدر می دانم که طاقت رفتنی نمانده وماندن صعب و محال است
چه باید بکنم گردن از بار گذشته شکسته و پشت از سنگینی آن خمیده
محنت ایام خردم کرده
که حتی یادآوری آن در خاطرم بر بار اندوه می افزاید
پای در گل فرو مانده ورفتن محال
نه زمین سخت که بر آن بایستم نه خاک سرد که نفس قطع کنم
زنده و زنده بگور در گور زندگی حیران و اسیر
من در این سیاه بازار وحشتناک و این زمان جلاد
نه امیدی دارم نه دلبستگی0
آنقدر به دل کندن نزدیکم که یک نفس فاصله است وآنقدر از دنیا دور که نفرت دارم از نامش
به چه چیز ماندن دل ببندم اینکه روزی زندگی رنگ دیگر بگیرد
دریغ از آن همه آرزو که به هرز رفت
سنگ صبورم به من تو بگو چه زمان عذاب وجدان آنها را بیدار خواهد کرد
و چه زمان لب هایشان به افشای حقایق گشوده خواهد شد؟
هر گاه بر میگردم وبه گذشته می نگرم
افسوس جانگدازی بر لب می نشانم
و هر وقت به راه آینده می نگرم آه بلندم از دل بر می خیزد
آه بلندم از دل بر می خیزد
بر می خیزد
با امید موفقیت شما
تا بعد سبز باشی و پایدار
sallam
من واقعا نمی دونم چی بگم
شاد باشید
خداوندا ما را در کوره راههای پر سنگلاخ نفس خویش تنها مگذار...سلام.خوبی عزیز؟ راستی مهمون نمیخوای؟ راستش کلبه زیبایی داری پر از حرفهای زیبا امیدوارم همیشه مثل نوشته هات سبز باشی خوشحال میشم اگه به منم سربزنی منو از تنهایی در بیاری.چشم انتظارت خواهم ماند..(( شب ایرانی))
سلام وب خوبی دارید به منم سر بزنید
اگه لپ تاپ مجانی می خوای بدوووووووووو
اگه کدهای جاوا می خوای بدووووووووووو
www.daroshefa.blogfa.com
سلام.....امشب از مملکت زاغ و زغن می آیم...از لگد مال ترین سمت چمن می آیم....چه چمن ها که نروییده پریشان کردند....چه خدایان که فدای دو سه من نان کردند.....همه را دیدم و در بستر خون خوابیدم.....این حکایت تو فقط می شنوی من دیدم.....یادش بخیر
سلام
خسته نباشید .
منم تسلیت میگم
روز خیلی بدی بود ......... کاش دیگه مثل این قضیه ها تکرار نمیشد ... اما تضمینی واسه ی تکرار نشدنشون هست ؟؟
به شبی سرد و خموش , همدم ام بار سفر بسته و رفت وچه تنهاماندم...
وچه باقی ماند از عشق, گردبادی برسید و همه را از جا کند...
و چه فرقی می کرد؟که بدانم که چرا...