سوداگر انه

سودای یک سوداگر

سوداگر انه

سودای یک سوداگر

توجه ...

چهار نفر بودند. اسمشان این ها بود:‌ همه کس، یک کسی، هرکسی،

هیچ کس.


کار مهمی در پیش داشتند و همه مطمئن بودند که یک کسی این کار را به انجام

 

 می رساند. هرکسی  می توانست این کار را بکند،‌ اما هیچ کس این کار را نکرد.

 

 یک کسی عصبانی شد،چرا که این کار، کار همه کس بود، اما هیچ کس متوجه

 

 نبود که همه کس این کار را  نخواهد کرد.

 

 سرانجام داستان این طوری تمام شد  که هرکسی یک کسی  را سرزنش کرد که چرا

 

 هیچ کس کاریرا نکرد که همه کس می توانست انجام بدهد. 

نظرات 10 + ارسال نظر
خاله سارا یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 19:25 http://www.Gha3dak.com

ببخشید این چی بود (( خنده)) همه کس با یه کسی می تونه هر کسی رو گیج کنه و هیچ کس نفهمه چی میگی (( خنده))

پویا یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 19:32 http://www.pooyamcs.blogsky.com

سلام
قشنگ بود
از طرف هیچکس

..:: به شکوه عشق ::.. یکشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 21:26 http://magic-love.myblog.ir

سلام !!
من که نفهمیدم !!
همه کس هیچ کس
در مورد همکار هم باشه قبول ؛
باعث افتخاره ..
اگه توضیح بیشتری لازم بود بهم بگی بی زحمت به ایمل امین روحی برام بفرست ..
آفلاین نذار چون بیشتر وقتها نمیمونه ...
شاد باشی و سلامت .. بای

خانوم کوچولو دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 09:33 http://Kolbe22.blogfa.com

سلام آقا داداش...
امیدوارم که خوب باشی...
ببخشین که میل زدم چون یه نموره تنبلم....
ممنون از لطفی که بهم داشتی...
پیشنهاد جالبی بود...
فقط اگه میشه دقیق بگو که چه کاری از دستم بر میاد....
خوشحال میشم که بتونم کمکی کنم...

اگه یک کسی ها دست به دست هم بدم و همه کس رو بسازن اونوقته که هر کسی سرزنش نمی کنه که چرا هیچ کس کاری انجام نداد...
چی گفتم!

پس منتظر جوابت هستم...

درپناه خدا،شادباشی وامیدوار.

رامین دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 13:42

سلام موفق باشی

سوداگر مرگ دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 15:59

سوداگر مرگ دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 16:02

سلام...میبینم که همه کس داستستانتو خوندن...هیچ کس هم ازش چیزی نفهمیده....هر کسی هم نمی تونه اونو بفهمه...ولی یک کسی اونو فهمید
حاجی جون موفق باشی همین جوری ادامه بده
یا علی

خانوم کوچولو دوشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 22:44

دوباره سلام آقا داداش...
ممنون از دوتا میلت...
ببخشین که باز اینجا دارم کامنت میذارم....
چون فینگیلیسی نوشتن تو میل حوصله م رو سر می بره....
به اون میلی که زده بودی رفتم . عضو بلاگ اسکای شدم....
اگه کار دیگه ای هم لازمه بگو که انجام بدم...
راستی از کی قرار این نوشته ها شروع بشه؟!
ببخشین اگه من یکم خنگ بازی در میارم....

درپناه خدا،شادباشی وامیدوار.

جیگی جقله پنج‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 02:06 http://bashe-badan-migam.com

هااااااااااااا؟....چی شد اونوقت؟

نفهمیدیم ..

آها از اون نظر...

گرفتم

صب کن الان میگم

یعنی ............مممممممممم

چی شد چی شد!!!
بزار یه بار دیگه بخونم..

هاااااااااااااا?????????؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چی شد اونوقت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟???????????

میترا دوشنبه 10 مهر‌ماه سال 1385 ساعت 15:19

جالب بود
موفق باشی عزیز
یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد