چهار نفر بودند. اسمشان این ها بود: همه کس، یک کسی، هرکسی،
هیچ کس.
کار مهمی در پیش داشتند و همه مطمئن بودند که یک کسی این کار را به انجام
می رساند. هرکسی می توانست این کار را بکند، اما هیچ کس این کار را نکرد.
یک کسی عصبانی شد،چرا که این کار، کار همه کس بود، اما هیچ کس متوجه
نبود که همه کس این کار را نخواهد کرد.
سرانجام داستان این طوری تمام شد که هرکسی یک کسی را سرزنش کرد که چرا
هیچ کس کاریرا نکرد که همه کس می توانست انجام بدهد.
ببخشید این چی بود (( خنده)) همه کس با یه کسی می تونه هر کسی رو گیج کنه و هیچ کس نفهمه چی میگی (( خنده))
سلام
قشنگ بود
از طرف هیچکس
سلام !!
من که نفهمیدم !!
همه کس هیچ کس
در مورد همکار هم باشه قبول ؛
باعث افتخاره ..
اگه توضیح بیشتری لازم بود بهم بگی بی زحمت به ایمل امین روحی برام بفرست ..
آفلاین نذار چون بیشتر وقتها نمیمونه ...
شاد باشی و سلامت .. بای
سلام آقا داداش...
امیدوارم که خوب باشی...
ببخشین که میل زدم چون یه نموره تنبلم....
ممنون از لطفی که بهم داشتی...
پیشنهاد جالبی بود...
فقط اگه میشه دقیق بگو که چه کاری از دستم بر میاد....
خوشحال میشم که بتونم کمکی کنم...
اگه یک کسی ها دست به دست هم بدم و همه کس رو بسازن اونوقته که هر کسی سرزنش نمی کنه که چرا هیچ کس کاری انجام نداد...
چی گفتم!
پس منتظر جوابت هستم...
درپناه خدا،شادباشی وامیدوار.
سلام موفق باشی
سلام...میبینم که همه کس داستستانتو خوندن...هیچ کس هم ازش چیزی نفهمیده....هر کسی هم نمی تونه اونو بفهمه...ولی یک کسی اونو فهمید
حاجی جون موفق باشی همین جوری ادامه بده
یا علی
دوباره سلام آقا داداش...
ممنون از دوتا میلت...
ببخشین که باز اینجا دارم کامنت میذارم....
چون فینگیلیسی نوشتن تو میل حوصله م رو سر می بره....
به اون میلی که زده بودی رفتم . عضو بلاگ اسکای شدم....
اگه کار دیگه ای هم لازمه بگو که انجام بدم...
راستی از کی قرار این نوشته ها شروع بشه؟!
ببخشین اگه من یکم خنگ بازی در میارم....
درپناه خدا،شادباشی وامیدوار.
هااااااااااااا؟....چی شد اونوقت؟
نفهمیدیم ..
آها از اون نظر...
گرفتم
صب کن الان میگم
یعنی ............مممممممممم
چی شد چی شد!!!
بزار یه بار دیگه بخونم..
هاااااااااااااا?????????؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چی شد اونوقت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟???????????
جالب بود
موفق باشی عزیز
یا علی