تو چه زود بار خود را بستی!
کاشکی حوصله می کردی،
می خواستم با تو بگویم:
از لحظات سرد با تو بودن که اندامم را کرخت می کرد،
از روزها و شبهایی که بر زخم هایم
بخیه می زدم...بی آنکه تو بدانی.
می خواستم با تو بگویم:
تو اگر مرهمی نیستی برای زخم هایم،
بگذار کهنه شوند.
تو برو ای نامهربان،
"می بخشمت"
اما ای کاش دم آخر بر بخیه هایم ناخن نمی کشیدی،
تا جای زخم هایی که زدی تا ابد بر پوست روحم باقی نماند!
و شادی های کوچکم را پرپر نکند.
کاشکی حوصله می کردی...
چه حرف ها داشتم برای با تو گفتن،
که حال تا همیشه زیر پوستم می خزند،
و آزارم می دهند.
کاشکی حوصله می کردی...
سلام
عالی بود یسر به من بزن نظرت و بگو
با تباذل لینک موافقی...
سلام ؛
ببخشید دیر اومدم .
متن قشنگی بود ..
ببینم اینا مال خودته ؟
بازم مثل همیشه سلام
کاشکی حوصله میکردی....
سلام.زیبا بود به دلم نشست .شاد باشی