سوداگر انه

سودای یک سوداگر

سوداگر انه

سودای یک سوداگر

کاش حوصله می گردی ...

تو چه زود بار خود را بستی!

 

کاشکی حوصله می کردی،

 

می خواستم با تو بگویم:

 

از لحظات سرد با تو بودن که اندامم را کرخت می کرد،

 

از روزها و شبهایی که بر زخم هایم

 

بخیه می زدم...بی آنکه تو بدانی.

 

می خواستم با تو بگویم:

 

تو اگر مرهمی نیستی برای زخم هایم،

 

بگذار کهنه شوند.

 

تو برو ای  نامهربان،

 

                         "می بخشمت"

 

اما ای کاش دم آخر بر بخیه هایم ناخن نمی کشیدی،

 

تا جای زخم هایی که زدی تا ابد بر پوست روحم باقی نماند!

 

و شادی های کوچکم را پرپر نکند.

 

کاشکی حوصله می کردی...

 

چه حرف ها داشتم برای با تو گفتن،

 

که حال تا همیشه زیر پوستم می خزند،

 

و آزارم می دهند.

 

کاشکی حوصله می کردی...

 

نظرات 4 + ارسال نظر
حامد چهارشنبه 30 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 19:29 http://joojetighi.blogsky.com

سلام
عالی بود یسر به من بزن نظرت و بگو
با تباذل لینک موافقی...

..::به شکوه عشق::.. پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 19:46 http://magic-love.myblog.ir

سلام ؛
ببخشید دیر اومدم .
متن قشنگی بود ..
ببینم اینا مال خودته ؟

ملیحه پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 22:41


بازم مثل همیشه سلام

کاشکی حوصله میکردی....

دختر مشرقی جمعه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1385 ساعت 12:36

سلام.زیبا بود به دلم نشست .شاد باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد