سوداگر انه

سودای یک سوداگر

سوداگر انه

سودای یک سوداگر

کسی سر زده می آید ....

کسی سرزده می‌آید.


در دلت جایی برایش خالی می‌کنی.


و همه می‌رنجند از اینکه جایشان تنگ شده.


بعضی حتی رهایت می‌کنند و می‌روند.

کسی سرزده می‌آید.


صفای مجلس‌ات می‌شود و قبله نگاه‌ات.


چشمهایش آئینه آینده،


و حرف‌هایش مرهم زخم‌های کهنه

کسی سرزده می‌آید.


از قصه آمدن می‌گوید،


و از افسانه ماندن.

کسی سرزده می‌آید.


و تو خورشید را پشت ابرهای تیره پنهان می‌کنی.


و چشمهای آسمان را می‌بندی،


تا در این خلوت عاشقانه،


دور از همه دیدگان،


ما شدن را تجربه کنی.

نظرات 4 + ارسال نظر
مرجان دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 19:33 http://shaghayeghe-vahshi.blogsky.com

سلام
تولد وبلاگتو بهت تبریک میگم
به من هم سر بزن
بای بای

آنیتا دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 19:46 http://www.my-whiteparadise.persianblog.com

و ما شدن را تجربه کنی.. کاش همیشه ما بمانیم.. نه من تنها و تو ٍ رفته.. قشنگ بود.. شاد باشی..

..::به شکوه عشق::.. دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 20:04 http://magic-love.myblog.ir

سلام !!
خداییش خودت میدونی من در مورد شعر نمیتونم نظر بدم ..
راستی دستت درد نکنه دوباره اومدی دیدی وبلاگ رو
الان زنگ میزنم به دوستم .. ببینم مال اونم این جوری نشون میده یا نه !!

خــــــــــاله ســــــــــارا دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 21:47 http://www.Gha3dak.com

واسه هر چیزی که بدست میاری باید یه چیزی از دست بدی...باید ببینی ما شدنت ارزش از دست دادن اون چیزو داره یا نه...از خواب پا شدم اراجیف می گم :پی!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد